تاریخ و محل دقیق تولد: 22/1/1327 بناب

نام و نام خانوادگی: فرمانده پاسدار، شهید محمد روشنی اصل

نام مادر: کبوتر بری خجسته

نام پدر: عباس

دین ـ مذهب: اسلام ـ شیعه

وضعیت تأهل: متأهل

تحصيلات: ششم ابتدائی

مسؤلیت: فرمانده دسته

شغل: پاسدار

آذربایجان شرقی رها دخت:

در 22 فروردین ماه سال 1327 در یک خانواده مذهبی و متدین شهرسـتان بنـاب پسـری متولد شد که دریای معرفت و دنیـای ادب و مـوجی از شـرف و انسـانیت بـود.

او بسـیار خانواده دوست و مهربان و دیندار بود

مناجاتهای بی ریا و خلوص مثال زدنی او قلـب و روح آدمی را جلاء می داد، محمد با تلاش و کوشش فراوان دوره ی ابتدائی را تا مقطع ششم به پایان رساند.

بـه ناچـار ترک تحصیل کرد و همسفر جاده ها شد تا وارد عرصه ی کار شـود و روزی، حـلال کسـب کند.

شکوه و مبارزات انقلاب اسلامی فرا رسیده بود او هم تحت تأثیر قرآن و اهل بیـت بـزرگ شده بود و آگاه به حق و باطل بود وقتی ظلم و ستم طـاغوت پهلـوی را مـی دیـد قلـب و جانش آزرده میشد.

دوست داشت برای این مردم مظلوم و ستمدیده کاری بکنـد بنـابراین وارد مبارزات انقلابی شد و یکی از مهمترین اعضای گروههـای مبـارزات مردمـی بـود.

بـا ایجاد طرحها و برنامه های مختلف هسته های مردمی را مدیریت می کرد و در تأمین معاش و معیشت مردم هم کار می کرد تا اینکه تلاشها و مبارزات او و سایر مردم خصوصاً جوانـان به ثمر رسید و انقلاب اسلامی ایران به پیروزی نهائی رسید.

حال باید از این نهـال نـو پـا مراقبت می شد تا از دست دزدان و چپاولگران در امان بماند و نیاز بود که شبانه روز از این پیروزی شیرین مراقبت و محافظت شود به همین دلیل همراه گروهی از جوانان شـبانه روز در امنیت شهر و مرزها کار و تالش میکرد.

گروهکهای منافق و مجاهـدین خلـق از هـر فرصتی برای ایجاد رعب و وحشت و از بین بردن امنیت و ایجاد مشکل در زنـدگی مـردم استفاده میکردند.

با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بـه فرمـان امـام خمینـی (ره)در سال 58 به عضویت این نهاد مقدس درآمد تا با تـالش و جـدیت دقیـقتـری بـه خـدمت بپردازد.

با حضور در سپاه مبارزات او عینیت و جدیت بیشتری پیدا کرد

محمد در چهارم دی ماه سال 53 رخت دامادی به تن کرد.

همسر او بانوی پاکدامن و بسیار اهل زندگی و بصیرت بود

با اینکه تازه عروس بود و محمد مجبور بود در مأموریـتهـای مختلف حضور داشته باشد و کمتر فرصت میکرد در منزل باشـد او بـا مهـارت و درایـت امور زندگی را اداره میکرد تا اینکه خدای مهربان کودکی زیبا و دوسـت داشـتنی بـه آنهـا عنایت کرد که نام او را احمد گذاشتند.

احمد کوچک روز به روز بزرگتر می شد وگاهی محمد بخاطر اینکه همسرش به تنهـائی و در نبـود او بـار زنـدگی را بـه دوش مـی کشـید احسـاس شـرمندگی مـی کـرد و از همسـرش طلـب بخشـش و حلالیت مـی کـرد و از او میخواست که مراقب احمد باشد.

محمد آرزوی شهادت داشت

او آرزو می کرد با زیباترین حالت به دیدار معبود عروج کند و همان گونه شد که مـیخواسـت، سـرانجام در پنجم دی ماه سال 58 و تنها یک روز پس از سالگرد ازدواجش در جاده ی بنـاب ـ تبریـز مورد اصابت تیر عوامل دموکراتها قرار گرفت و با شور و اشتیاق زیبا به ابدیت پرواز کرد.

و حاال باید همسر دلاور و با صلابت او برای احمد کوچک هم پدر میشد و هم مـادری و الحق که چه زیبا او را بالنده کرد و به ثمر رساند.

نام، یاد و راهش پر رهرو باشد ان‌شاءالله.

مصاحبه با خواهرزاده ی شهید

By زهرا احمدین

eRasaneh_Trustseal(91493, true);

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *